
سید شُکرالله سیدی (سید شوکره) متولد سال ۱۳۱۷ اهل روستای کریمآباد افشار از توابع شهرستان تکاب است ازخانوادهای متدین و صاحب کرامت است. از دهسالگی شروع به خواندن آواز کرد و به روزگار خویش گرمابخش محافل هنردوستان بود. وی از جمله هنرمندان فولکلور منطقه افشار است که چندین آواز و تصنیف مختص بهخود دارد که […]
سید شُکرالله سیدی (سید شوکره) متولد سال ۱۳۱۷ اهل روستای کریمآباد افشار از توابع شهرستان تکاب است ازخانوادهای متدین و صاحب کرامت است. از دهسالگی شروع به خواندن آواز کرد و به روزگار خویش گرمابخش محافل هنردوستان بود. وی از جمله هنرمندان فولکلور منطقه افشار است که چندین آواز و تصنیف مختص بهخود دارد که “شیرین ئەوڕۆ بەهارە ــ ناز ناز نازارە نازارم لە هەوشارە و منظومه عزیز و کبرا جزو کارنامه هنری نامبرده محسوب میشود و از آثار ماندگار ایشان سرودن داستان عاشقانه “عزیز و کبرا “ بهصورت شعراست. سید شکرالله غالب شعرهای فرهنگ مردم را خود سروده است و خیلی از خوانندگان آنرا تکرار کردهاند.
سیدشکرالله معتقد است خواننده باید بین شاعر و مردم ارتباط برقرار کند و شاعر هم باید بگونهای شعر بسراید که موزون باشد تا خواننده بتواند آنرا آهنگین ادا کند و به گوش مردم برساند.
سید شکرالله سیدی داستان عزیز و کبرا که یک واقعیت در منطقه است را در دو کاست و به مدتزمان یک ساعت سروده است. وی با توجه به اینکه از نعمت سواد برخوردار نیست ولی میتواند این منظومه را در مدت یک ساعت بدون وقفه بخواند؛ سید شکرالله داستان عزیز و کبرا را اینچنین تعریف میکند:
جریان عزیز و کبرا برمیگردد به دهه ۵۰ که عزیز از اهالی روستای خارخار از دختری بنام کبرا در روستای گویآغاج خواستگاری میکند و نامزدش میشود؛ شش ماه از نامزدی عزیز و کبرا گذشته بود که پدر عزیز برای مقدمات عروسی پیش مصطفی پدر کبرا میرود و مصطفی مخالفت میکند و او خواهان برهم زدن عروسی و وصلت آن دو میشود. عزیز از شنیدن این خبر ناراحت و محزون است و با وساطت یک زن از اهالی گویآغاج دست نامزدش را در یکشب کولاکی و سرد میگیرد و در زمستان سخت از خانه فرار میکنند تا بنیان زندگی مشترک را در پرتو عشق و علاقه بنیان نهند. شب سختی بوده و براثر کولاک شدید راه را گم میکنند و به رودخانهای به نام “چم گوێزان” نزدیکی روستـای گویآغاج میروند. آنها آنجا باهم زیر یک تختهسنگ مینشیند و عزیز پالتو و دستمال خود را دور نامزدش میپیچد تا مانع از سرما شود و بالاخره کبرا برای مدتزمان کوتاهی به خواب میرود؛ غافل از اینکه این خواب زویایی سرآغاز یک تراژدی عاشقانه است و داستان آن زبانزد خاص و عام منطقه میشود. در این فرصت کم عزیز برای پیدا کردن راه در آن شب سرد طوفانی، کبرا را تنها رها میکند و به دنبال راه چاره میگردد؛ اما تا برگشت عزیز، سرما باعث فوت کبرا میشود و عزیز تنها میماند با نعش بیجان کبرا. او تا صبح پیش جنازه کبرا مینشیند و با سپیده دم خود را به روستای گویآغاج میرساند و جریان کبرا را تعریف میکند. اهالی نیز وی را به نزدیکترین پاسگاه یعنی روستای مایین بلاغ معرفی مینمایند. سرانجام عزیز بازداشت میشود و چون پاسگاه بازداشتگاه نداشته است او را در اسلحهخانه نگهداری میکنند. آنجا بود که عزیز در فراق یار یکی از سلاحها را برداشته و به زندگی خود پایان میدهد. اینچنین این داستان با حزن و اندوه به پایان میرسد و داستان غمانگیز این دو دستمایه منظومهای میشود که اینک ورد زبان اهالی منطقه افشار است. آرامگاه کبرا الآن در زادگاهش گویآغاج قرار دارد و قبر عزیز در روستای ساریقورخان واقع است. چند روز از این واقعه نگذشته بود که استاد سید شکرالله داستان عزیز و کبرا را با صدایی رسا به گوش شنونده میرساند که تصویری واقعی را به ذهن متبادر میکند.
سید شکرالله اکنون در شهرستان تکاب ساکن است و دیگر آن شور و شوق دوران گذشته را به دلیل کهولت سن ندارد ولی همواره مردی خوشاخلاق و مورد احترام اهالی است. البته کارنامه هنری ایشان علاوه بر آثار فوق، سخنان شیرین وی است که همواره گرمیبخش مجالس است.
استاد سیدشکرالله تابهحال در چند جشنواره محلی و استانی حضور داشته و آثار وی در چندین کاست و لوح فشرده در دسترس هنر دوستان است.
نظرات